English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3679 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is of frequent U بسیار اتفاق میافتد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
way the wind blows <idiom> U چیزی که اتفاق میافتد
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
coincidence element U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
the curtain falls U پرده میافتد
f. come f.served U رودتر راه میافتد
gutter ball U گویی که به شیار میافتد
processionist U کسیکه با دستهای راه میافتد
lineball U توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
chippie U ضربه کوتاه هوایی که به سوراخ میافتد
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
lenght U ضربهای که توپ روی دیوارعقب میافتد
heavy U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heaviest U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavies U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavier U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
air operated tipping gear U چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
butterfingers U کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
an intercurrent disease U ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
occurrence U اتفاق
occurrences U اتفاق
unity U اتفاق
federal U اتفاق
togetherness U اتفاق
occurence U اتفاق
cases U اتفاق
case U اتفاق
event U اتفاق
flukes U اتفاق
accidents U اتفاق
accident U اتفاق
happenings U اتفاق
happening U اتفاق
fluke U اتفاق
league U اتفاق
leagues U اتفاق
joinder U اتفاق
togtherness U اتفاق
events U اتفاق
chance U اتفاق
chanced U اتفاق
chances U اتفاق
hap U اتفاق
chancing U اتفاق
coincidences U اتفاق
coincidence U اتفاق
accidentalness U اتفاق
fortuity U اتفاق
lague U اتفاق
accidentalism U اتفاق
accidence U اتفاق
confederations U اتفاق
confederacy U اتفاق
confederacies U اتفاق
confederation U اتفاق
spigot U لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
consensus U اتفاق اراء
renewal of the convention U تجدید اتفاق
casualist U معتقد به اتفاق
Accidentally . By chance. U بر حسب اتفاق
consensus of opinion U اتفاق اراء
come about U اتفاق افتادن
come to pass U اتفاق افتادن
confederative U اتفاق کننده
acts of God U اتفاق قهری
act of God U اتفاق قهری
occur U اتفاق افتادن
befell U اتفاق افتادن
occurred U اتفاق افتادن
occurring U اتفاق افتادن
occurs U اتفاق افتادن
befall U اتفاق افتادن
befallen U اتفاق افتادن
befalling U اتفاق افتادن
betide U اتفاق افتادن
unison U اتحاد اتفاق
chancing U اتفاق افتادن
chances U اتفاق افتادن
chanced U اتفاق افتادن
by a unanimity vote U به اتفاق اراء
chance U اتفاق افتادن
Accompanied by. Together with . U به اتفاق (همراه )
supervention U اتفاق ناگهانی
by a unanimous U به اتفاق اراء
befalls U اتفاق افتادن
fall out U اتفاق افتادن
it happened U اتفاق افتاد
tide U اتفاق افتادن
incidentally <adv.> U برحسب اتفاق
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
to be played out [enacted] U اتفاق افتادن
to play itself out U اتفاق افتادن
unanimously U به اتفاق اراء
unanimity U اتفاق اراء
fortuitism U عقیده به اتفاق
disunion U عدم اتفاق
by accident <adv.> U برحسب اتفاق
at random <adv.> U برحسب اتفاق
accidentally <adv.> U برحسب اتفاق
as it happens <adv.> U برحسب اتفاق
accidently <adv.> U برحسب اتفاق
hap U اتفاق افتادن
by a coincidence <adv.> U برحسب اتفاق
by chance <adv.> U برحسب اتفاق
by happenstance <adv.> U برحسب اتفاق
fortuitously <adv.> U برحسب اتفاق
by hazard <adv.> U برحسب اتفاق
coincidentally <adv.> U برحسب اتفاق
happened U رخ دادن اتفاق افتادن
by chance U برحسب اتفاق یاتصادف
fortune U اتفاق افتادن مقدرکردن
fortuitously U برحسب اتفاق اتفاقا
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
unanimity U اتفاق ارا هم اوازی
What a coincidence ! U چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
consentaneous U دارای اتفاق اراء
happens U رخ دادن اتفاق افتادن
previously U زودتر اتفاق افتادن
occurs U رخ دادن یا اتفاق افتادن
it is bound to nappen U مقدراست اتفاق بیافتد
sure thing <idiom> U حتما اتفاق افتادن
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
in the wind <idiom> U بزودی اتفاق افتادن
happen U رخ دادن اتفاق افتادن
as one man U به اتفاق مانند یک مرد
It never occurred again دیگر اتفاق نیفتاد.
occur U رخ دادن یا اتفاق افتادن
fortunes U اتفاق افتادن مقدرکردن
occurred U رخ دادن یا اتفاق افتادن
occurring U رخ دادن یا اتفاق افتادن
gives U اتفاق افتادن فدا کردن
give U اتفاق افتادن فدا کردن
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
leaguer U عضو مجمع اتفاق ملل
giving U اتفاق افتادن فدا کردن
immediate U آنچه یکباره اتفاق افتد
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
It's Lombard Street to a China orange. <idiom> U بطور قطع [حتما] اتفاق می افتد.
incident U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incidents U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
It took place under my very eyes. U درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
Should anything happen to me, ... <idiom> U اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
interrupts U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
cry over spilt milk <idiom> U شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
There's no danger of that happening again. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
interrupting U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
contingent annuity U پرداخت مقرری به علت اتفاق غیر مترقبه
concert of europe U اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
data logging U ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
fluke U یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
flukes U یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
protocols U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocol U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
latest event time U دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
russian revolution U وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
lashongs U بسیار
precious U بسیار
out and a way U بسیار
far U بسیار
no end of U بسیار
not a lettle U بسیار
multiped U بسیار پا
an abundance of U بسیار
oftentimes U بسیار
far and away U بسیار
many U بسیار
longeval U بسیار زی
mickle U بسیار
mickle or muckle U بسیار
by far U بسیار
ever so U بسیار
beastby U بسیار
Recent search history Forum search
1incentive
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1کارآفرینی
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1cupcakes are on the way out.the mavens never embraced pie,so that's not happening.
2crucification
2معنی اسم تیتان چیست؟
1من نتونستم شام بپزم ولی مادرم شام بسیار خوشمزه ای پخت
1من امروز بسیار کار دارم نمیتونم برسم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com